- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
آقـا سـلام، مـاه مُـحـرّم شـروع شـد بازاین چه شورش است و چه ماتم شروع شد آقا سـلام تـحـفۀ اشکی به من دهـید ماه گدایی من و چـشـمم شروع شد یـادم نـرفـته است نـگـاه شـما به ما از گـریههای ماه محـرم شروع شد قـد قامت الحسین که تشنه شهید شد شد قامت العـزا غم عالم شروع شد ده روز اعتکاف دو چـشمم برایتان در روضه مثل مسجد اعظم شروع شد هاجر به پای روضه اصغر نشسته است تا این که جوشش زمزم شروع شد آقــا سـلام نـیـت گــریـه نــمــودهام شیرینترین عبادت ما هم شروع شد
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
من و این روضههـا الحـمـدلله مـن و یـــاد شــمــا الـحــمـدلله من و مـاه مُـحـرّم زنـده بـودن بــود حُـسـن عــطـا الـحـمـدلله نبودم، حق مرا سینه زنت کرد شـــدم اهــل بــکــا الـحــمـد لله من از دامـان پـاک مـادر خود تـو را گــشـتـم گــدا الـحـمـدلله من از هیأت هزاران خیر دیدم شــدم حــاجـت روا الـحـمـدلله سیاهیّ عزایت نور محض است کـه گـشـته رزق مـا الحـمـد لله رسد روزی که در سجده بگویم رســیــدم کـربــلا الـحــمـدلله؟
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
کاش میشد به من زار بـهـایی بـدهی قـلـب تـاریک مـرا نـور ولایی بـدهی کاش میشد که قدم رنجه کنی یک لحظه پا بر این دیده گذاری و صفایی بدهی کاش میشد به دلم درد وصالت میبود تا تـو آیـی و بر این درد دوایی بدهی کور آن است که روی تو نـبیند مهدی کاش میشد که براین دیده ضیایی بدهی حسرتی بر دل من مانده و ای کاش مرا شب جـمـعـه سـفـر کـربـبـلایی بـدهی
: امتیاز
|
زبانحال صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه در محرم
مـاه غـم، مـاه عـزا، ماه محن بر تو بـادا تـسلیت یـابنالحسن در عـزای جدّ مظلومت حسین اشکهایت گشته جاری از دو عین شال غم افکندهای مولا به دوش ناله از دل میکشی با صد خروش گر نـبـودم تا تو را یاری کـنم آنـقـدر بـهـرت عـزاداری کـنم
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
زحمتت هستم و ایکاش دگر کم بشوم یا که نه … با نفس قدسیات آدم بشوم چه خیالات عجیبی، من و این بار گناه خواستم در نظر چشم تو مَحـرم بشوم اینهمه پیش همه رو زدم و خـوار شدم کاش یک بار فـقط پیش شما خم بشوم شـده بـازیچـۀ من ذکر دعـای فـرجت کاش عـامل به دعـاهای قـنـوتم بـشوم منتـظـرهای تو رگـبارِ بهاری هستـند کاش من هم ز غمت بارش نم نم بشوم انتـظار فـرجت راه حسین است فـقـط کاش لبـیـک، به پـیـغـام مُحـرّم بـشوم ذکر تو این شده که: کیست مرا یار شود!؟ نکـند جـای اضافـه شـدنـم کـم بشوم!؟ به عمل کار برآید نه به: جانم به فدات پای دار غم تو کاش که «میـثم» بشوم غبطه خوردم به شهیدان حریـم زینب آرزو میکنم ایکاش که من هم بشوم
: امتیاز
|
مناجات ماه محرمی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
رخصت بده كه خیمـۀ مـاتم به پا كنیم پـیـراهـن سـیـاه بـه تـن بـا شمـا كـنـیم آیـد صـدا ز غیب كـه قـد قـامت العـزا رخـصـت بـده اقـامـۀ بزم عـزا كـنـیم در حـدّ مـا كه نیست ولـیكـن خـدا كند بر گـریـههای روز و شبت اقتـدا كنیم دو كاسه اشك و یك دل خونین ز داغ را آوردهایـم نـــذر غـــم كــربــلا كـنـیم موعود هل اتی چه شـود یك مُحّـرمی تو روضهای بخوانی و ما جان فدا كنیم بر ما بخوان تو روضۀ شیبالخضیب را تا گریه بر حسین سر از تن جدا كنیم »تكلیف انتـقام شهیدان بدوش توست« ای مـنـتـقـم بـرای ظهـورت دعا كنیم ماه محّرم است «وفائی» به ناله گفت با نالههای خویش جهان را صدا كنیم
: امتیاز
|
مدح و مرثیه حضرت زینب سلام الله علیها ( ورود به کربلا)
کـیست زینب همیشه بیهـمـتا نــــور مـسـتــور عــالــم بــالا کیست زینب نفس نفس حـیـدر کیست زینب تپش تپش زهـرا کیست زینب حسین پرده نشین کیست زینب حسن به زیر کسا کیست زینب کسی چه میداند غـیـر آن پـنـج آفــتــاب هُــدی کـیست زیـنب تـلاطـم عـبـاس کـیـسـت زیـنـب تـمـوّج دریــا ذوالـفــقــار عـلـی مـیـان نـیـام اوج نـهـج الـبـلاغـهای شـیــوا کیست او شـرح ســورۀ مـریم روشنی بـخـش هـاجـر و حـوّا کیست زینب حجاب جلوۀ غیب صبـر اعـظـم، صلابت عظما قـلـمـم بـشـکـنـد چـه میگـویـم من و اوصـاف زینب کـبری؟ من چه گـویم که گـفت اربـابم حضرت عـشـق، التـماس دعا الـسـلام ای شـکـوه نـام حسین دومـیـن فـاطـمـه، تـمامِ حسین آسمان هم در انحـصارش بود کـهـکـشان گوشۀ نـقـابـش بود آتـش؛ آتـش گـرفـتــۀ نــورش آب، سـیــراب آبـشــارش بـود بعد پـنجـاه و چـند سال حسین باز هم غـرق در بهـارش بود قـامـتـش را نـدیـد حــتـی مــاه که عـلـمـدار پـرده دارش بـود محـرم مـحـمـلش فـرشته نبود تا عـلی اکـبـرش کـنـارش بود کـــاروانِ عــشــیــرۀ زهــــرا تحت امرش در اخـتیارش بود نـاقـهاش روی بـال جـبـرائـیل کـز نـدیـمـانِ بیشـمـارش بود حـج خود با جـهـاد کـامل کرد نـیــنـوا آخـریـن دیــارش بـود محـمـلـش ایستاد و پایین رفت لحـظـۀ سختِ انـتـظـارش بود شور میزد دلش که میدانست قـتـلگـاهی در انـتـظـارش بود آه گـرمی کـشـیـد از جـگـرش کربلا را که دیـد زد به سرش
: امتیاز
|
ترسیم کاروان سیدالشهدا علیه السلام در ورود به کربلا
گـرد و خاکی ز دور پـیدا بود کــاروانـی ز نــور پــیـدا بـود کعبههایی روان ز سمت حجاز هــمــۀ روشــنــی دنــیــا بـود آسـمان بر زمین گـذر میکرد یا که خورشید، روی شنها بود زیر پایش به جای خاک کویر بـالهـای فـرشـتـههـا وا بــود در مـیـان تـمــام مـحــمــلهـا محـمـلـی بـیرکـاب پـیـدا بـود گـرد گـردش عـشـیـرۀ سادات دسـت بر سیـنـههای شیدا بود محملی روی دوش جـبـرائـیل قـبـلهای که عجـیب گـیـرا بود در یمین عون و جعفـر و قاسم در یـسـارش عــلـیِّ لـیـلا بـود پشت سر شیـرهای هـاشمی و پیش رو هم حسین زهـرا بود لـیک تــنـهــا کـنـار پــردۀ آن جـای مــردی بـلـنـد بـالا بـود مـحــمـل عــمّــۀ امــام زمــان که رکـابـش بـه نـام سـقـا بـود چــون زمــان نــزول مـیآمـد گـوئـیا مرتضی در آن جا بود چشم نامحرمان در آن اطراف کـور میشد اگر که بـیـنـا بود زهر چشمش هزار کابوس است حرف حرف نزول ناموس است وقـت برپایی حـرم شـده است زانوانی غـیـور خـم شده است لـرزه افـتـاده بر تـمامی دشت وقت کـوبـیدن عـلـم شده است چشمش از چادری تبرک کرد پشت سقا دوباره خم شده است بـر زمـیـن پـا نـهـاد خـاتـونـی آسمان خاک این قدم شده است زیـر لب یا مجـیـب میخـواند که وجودش پُر از علم شده است غرق دلشوره است و مثل رباب چشم هایش مدار غم شده است لحظههای غروب نزدیک است کمی از هُرم روز کم شده است بــاز آرام بــا بــرادر گــفــت: دل من تنگ مـادرم شده است چیست اینجا که نیمه جانم کرد؟ از هـمین ابـتـدا کـمـانـم کـرد؟
: امتیاز
|
ترسیم کاروان سیدالشهدا علیه السلام در ورود به کربلا
کـاروانی پُـر از نـسـیـم سحـر کاروانی ز خویش کرده سفـر در قیام، آیههای مصحف صبح در سـجـود، آیـنـه برای سحـر همه در دشت تـازه تر از گـل هـمـه در بــاغ، مـیـوۀ نــوبـر پــدران از تــبــار ابــراهــیــم مــادران از قــبــیــلـۀ هــاجـر آری از دودمــان ابــراهــیـــم کعبه دل، بت شکن، به دوش تبر هر یکی در مـقـام خود ساقـی هر یکی در مرام خود ساغـر در دل و جـان کـاروان اینک میتـپـد این نهـیب، این بـاور: نکـنـد شوکران شود معـروف نـکـنـد نـردبـان شـود مـنـکــر مـرحــبــا بـر سـلالـه کــوثــر هـان فــصـل لـربـک وانـحـر در نــزولـش ز مـنـبــر نــاقـه خطبهخوان حماسه آن، خواهر شـد عـصـا شـانـۀ عـلـی اکـبر پــای عــبــاس پــلــۀ مـنــبــر تـا نــبـاشـد ز بــیــم آشــفــتــه خــواب آرام چــنـد تـا دخــتـر پــای عــبـاس مـیشود بـالـش دشت احـسـاس میشـود بستر سرزمین، سرزمین گلها بود پـهـنـۀ عـشـق بود و پـهـنـاور نـاگـهـان در هـجـوم باد فراق کـنـده شد برگـههـایی از دفتر کاش دستان باد میشد خشک کاش میشد گـلـوی گـلها تـر نکـند عـلـقـمه، عـمو را کُشت که پـدر میرود خـمـیـده کـمر کیست مردی که میرود میدان که ندارد به جز خودش لشگر و زنـی روی تـل بـرای نـبـی صحـنه را میشود گزارشگر که بـیـا جـای بـوسههـای شما شـده سـرشـار بـوسـۀ خـنـجـر میبرند از تن حـسین تو جان میبـرنـد از تن حـسین تو سر آیــههــای کــتــاب آغـــوشـت دارد از فوج زخم زیر و زبر آن طرف صحنه شگفتی هست نه! بسی صحنه هست شرم آور رفته از پای دخـتری خـلخـال رفته از دست مردی انگـشـتر میرود کاروان به کوفه و شام مـیکـنـد سـمت قـتـلـگـاه گـذر میرود کاروان ولی خالی است جای عـبـاس و قـاسـم و اکـبر آخـر داسـتـان ولی این نیـست مانده پایان خوب قصه اگر...
: امتیاز
|
زبانحال سیدالشهدا علیه السلام با حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
ﺍﯾﻦ ﺯﻣﯿﻦ ﻣـﯿـﻘـﺎﺕ ﻣـﺮﺩﺍﻥ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﺧـﻮﺍﻫـﺮﻡ ﺍﯾﻦ ﺳـﺮﺯﻣﯿﻦ ﮐـﺮﺑﻼﺳﺖ ﺷـﻂ ﺧـﻮﻥ ﺍﺯ ﺗـﯿـﻎ ﺟﺎﺭﯼ میشود ﺩﺷـﺖ ﺍﺯ ﺧــﻮﻥ آﺑـﯿـﺎﺭﯼ مـیشـود ﺗﺎ ﺩﺭ ﺍﯾـﻨـﺠـﺎ ﻃﺒﻞ ﻣـﯿـﺪﺍﻥ میزنـند ﻋـﺎﺷـﻘـﺎﻥ ﻗـﯿـﺪ ﺳﺮ ﻭ ﺟﺎﻥ میزنند
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها با برادر در ورود به کربلا
در این دیار هوای نفس کشیدن نیست برای هیچ پَری فرصت پریدن نیست خـدا بـه داد دل لالـههـای تـو بــرسـد به ذهن این همه گلچین به غیر چیدن نیست هزار سرو روان در پیات روانه شدند بلند قامتشان حیف قـد خمیدن نیست!؟ در این کـویر خود ساقی آب میگردد برای نو گل تو وقت قد کشیدن نیست لطیف تر ز گـل یـاس کـودکـان توأند که حقشان به دل خارها دویدن نیست به الـتـمـاس بگـویم بـیـا که بر گـردیم دل لطیف مرا تاب زخـم دیـدن نیست
: امتیاز
|
ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا
کـاروانـی با دو صد سـوز و گـداز عـزم شـهـر کـوفه کرده از حـجـاز کــاروانــی از فــراســوی بـهـشـت غـرق گـل از بـاغ بـانـوی بـهـشـت کـاروانـی بـی مـثـل در عــالـمــیـن کـاروانی بـسـتـه بـر مـوی حـسـین کــاروانــی از امــیــر الـمــومـنـیـن آلهـاشـم حـلــقـه و زیـنـب نـگــیـن
: امتیاز
|
ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا
او تا رسـیـد گـریـۀ دنـیا شروع شد سـیـنـه زنیِّ عـالـم بـالا شـروع شـد این حس مادرانه كه دست خودش نبود دلشورههای زینب كبری شروع شد وقت مرور خـاطرههای گـذشته شد اشك حـرم میانۀ صحـرا شروع شد ذكـر حـدیث پـیـرهن سرخ كـودكی حرف از لباس یوسف زهرا شروع شد وقتی لباس حنجر او را خراش داد صحبت ز طشت و حضرت یحیی شروع شد "واللهِ هـاهـنا ذُبِح طفـلُـنا الـرَّضیع" دیگر لهـوف خـوانی آقا شروع شد واللهِ هاهنا سبِی...روضه خوان بس است شرمندگی حضرت سـقا شروع شد یك تیغ كند كار خودش را تمام كرد غـارت نمودن تـنـش اما شروع شد
: امتیاز
|
ترسیم کاروان سیدالشهدا علیه السلام در ورود به کربلا
افــتــاده راه قـــافـــلـــۀ آبـشــارهــا بر سرزمین فاصلهها، شوره زارها افـتـاده راهـشان به زمینی که سالها مانده است تشنه بر قدم چشمه سارها باید که فیض آب نصیب زمین شود تا شـاخـههای خشک بگـیرند بارها دستان مسـتـجـاب همین خانواده را این خاک دیده است نه یک بار، بارها
: امتیاز
|
ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا
میرسـد در گـوش من، بـانـگ درا دمبــهدم از کــــاروان کــــربــــــلا مـرحـبـا! ای خـاک پـاک کــربــلا! از حـرم بــرتــر ز عــزّ و اعـتـلا! مـرحـبـا! ای گـلـسـتان خـوششمیم! ای به رتبت، برتر از عرش عظیم! خار تو خـوشتر ز دیـبـا و حـریـر خاک تو خوشبوتر از مشک و عبیر میرسد ایـنـک ز ره، سلـطان دیـن رازدار خــلـوت «حــقّالـیـقــیــن» بـهــر اسـتـقــبــال او، آمــاده بــاش مــیــزبــان خـــســـرو آزاده بـــاش این گـرامی مـیـهـمـان بـاشد عزیـز خاک تو گردد ز خونش، مشکبیز خاص تو شد این شرافت، ای زمین! کـز تو تـابـد نـور «ربّالـعـالمین» خـاک تو، مـسـجـود اهـل دل شـود درد را درمان ز تو، حـاصل شـود از شـرف، برتر از این نُه طـارمی قــبــلــۀ حــاجــات اهـل عــالــمــی چون رسید از راه، سلـطان حـجـاز گـفـت بـا آن عــاشـقــان پــاکبـاز: بـار بـر گـیـریـد ایـنک ز اشـتـران مـنـزل یـار است و کـوی دلسـتان میرسد اینجا به سـامـان، کـار مـا نـک فـرود آمـد به مـنـزل، بـار مـا
: امتیاز
|
ورود کاروان اهل بیت علیهم السلام به کربلا
خـیـمه زد سـلـطان دین در کـربـلا شــد مــشــوّش خــاطــر آل عـــبــا خـاصه زینب، بـنت زهـرای بـتول خاطـرش گـردید بس زار و مـلـول ای عزیز مـصطـفی! فـخـر کـبـار! زین زمین، خوب است تا بندیم بار این سخن چون شاه از خواهر شنفت در بیان پاسخـش، «هـیهات» گـفت پــس تــســلّــی داد او را از کـــرم بعد از آن فرمود: میدان، خواهرم! کـایـن زمـیـن مــا را بُــوَد آرامگـاه مـــانــدن مــا بــاشــد از امــر الــه جان خواهر! صبـر کن در هر بـلا صـابـریـن را دوست مـیدارد خـدا این زمین، نی کربلا، دشت مناست من خلیل و این زمین، جای فداست مـن بـبـایـد کُـشـتـه از قــوم شـریـر تـو بـبـایـد در کـف دونــان، اسـیـر «آذر»! از شـرح مـصیبت درگـذر کز بیانش سوخت، جان خشک و تر
: امتیاز
|
آغاز ماه محرم و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام
آقـا ســلام بـر غــزل اشــکِ مـاتـمـت بر مسجد و حـسینیه و روضه و دمت چندی گذشت در غم هجران اشک تو پَـر میکـشـید دل به هـوای مـحـرّمت آقـا ســلام مــاه مــحــرّم شــروع شـد آمـد بـهــار زخــم دل مـا و مـرهـمـت خـون میشود دل همه عـالـم ز غصۀ آن لحظههای آخر و گودال و آن غمت در بین روضه غم دل من را گرفته بود وقتی رسید روضه به انگشت و خاتمت من بین این همه غم و اشک و فراق و داغ ای زینب آمدم که شوم یـار و همدمت خـانـم چقدر شکل جوان مادرت شدی با صورت کـبود و همان قـامت خمت
: امتیاز
|
آغاز ماه محرم و مناجات اول مجلس
در كوچهها نسـیم بهـشت محـرّم است این شهر بیمجالس روضه جهنّم است پــیــراهـن ســیــاه عـــزاداری شــمــا زیـبـا تـرین تجـلّی عشق مـجـسّم است شكر خدا كه هـیـأتـمان باز دایر است شكر خدا كه بر سر این كوچه پرچم است بـیـرون نـدیـدهاید زنی ایـستاده است؟ بالش شكسته است، قدَش هم كمی خم است لبـخـنـد تـلـخ فـاطـمـه بر تـك تـك شما یعنی خوش آمدید و همان خیر مقدم است من كه ندیدمش دم در، خب شما چطور؟ صد حیف سوی چشم گنهكار ما كم است پـرواز می كنیم از این پیـلههای تـنگ فـصل بلـوغ شیعه یـقـیـناً محـرّم است در مجـلـس عــزای امـام قـتـیـل اشـك روضه به شور و واحد و نوحه مقدّم است
: امتیاز
|
آغاز ماه محرم و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام
اگر چه مثـل مـحّـرم نـمیشـوم هرگز جدا ز روضه و ماتـم نمیشوم هرگز مرا ببخش مرا چون که خوب میدانم که تـوبه کـردم و آدم نـمیشوم هرگز اسـیـر جـاذبـۀ حُـسـن یـوسـف یــاسـم که محو در گل مریـم نمیشوم هرگز گـنـاه کـارم و حـتـی بـدون اذن شـمـا بـدان نصیب جـهـنـم نـمـیشوم هرگز به جان عشق قسم غیر چهارده معصوم به پای هیچ کسی خـم نمیشوم هرگز قسم به قلب سپـیدت سیاهـپـوش کسی بجـز شـهـیـد مـحّـرم نـمیشوم هـرگز نَـمی فُـرات بـیـاور چرا که من قـانـع به سلسبیل و به زمزم نمیشوم هرگز در انتهای غزل من دوباره میخواهم فـقـط بـرای تو بـاشـم نمیشوم هـرگز
: امتیاز
|
آغاز ماه محرم و مناجات اول مجلس
ای دل مـحــرم آمـده وقـت عـزا شـده مـاه عـزای حـضرت خـون خـدا شـده مـاتـم مـیان چـشـم هـمـه مـوج میزند چـشمان گریه چشمۀ شور و شـفا شده ما اهل روضه زنـده به بوی محـرمیم دلهـای مـا حـسـیـنـیـۀ کــربــلا شــده بازار و کوچهها همه با گریه آشناست هر جا گذر کنی غم عظمی به پا شده دستی که وقف روضه شده سینه میزند مرهـم به زخم سینۀ خـیـر الـنّـسا شده صاحب عزای مجلس ارباب مادر است بـا دستهای فـاطـمـه هـیأت بـنـا شده
: امتیاز
|
آغاز ماه محرم و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام
ای کاش غـیر غـصۀ تو، غـم نداشتیم ماهی به غـیـر مـاه مـحـرم نـداشـتـیـم این داغ سینه سوز تو میکُشتمان اگر قـلـبی به قـدر وسـعـت عـالـم نداشـتیم گاهی اسـیـر غـربت عـبـاس میشدیم چون داشتیم روضه و پـرچـم نداشتیم شـرمـنـدهام بـرای تـنـت زیـر آفـتـاب در حـدّ چـنـد قـطـرۀ شـبـنـم نـداشـتـیم گـیـرم که گـریـه مرهـم زخم دلم شود امـا بـرای زخـم تو مـرهـم نـداشـتـیـم بر تو به چاک چاک گریـبانمان سـلام زیرا که صبر و عشق تو با هم نداشتیم
: امتیاز
|